یکی از اصول مهم تربیتی  شناخت استعداد و سرمایه های انسان است.
هر کس افراد تحت اختیارش را براى محیطى که در نظر دارد، تربیت مى ‏کند. من فرزندم را براى خانه‏ ام، استاد شاگردش را براى جامعه‏ ى محدودش و یک دانشمند، انسان را حداکثر براى این زمین و براى هفتاد سال زندگى، تربیت مى‏ کند و بر طبق شرایط موجود، بارور و شکوفایش مى‏ سازد.
هرکس بر اساس نوع فهمی که از استعدادهای انسان دارد به تربیت همان استعدادها می پردازد؟
گاهی تعریفش از استعدادهای انسان در حد نیروی کار است
گاهی تعریفش از استعدادهای انسان در حد مریدی و وابستگی است
گاهی تعریفش از استعدادهای انسان در کمک به اجتماع بشری است
اما استعدادهای انسان چیست؟ و من به چه میزان به آنها آگاهی دارم؟
قبل از جواب به این سوال مثالی می زنم
وسیله های نقلیه بر اساس نوع تعریف و هدف ما از آنها ساخته می شود.
مثلا دوچرخه وسیله نقلیه ای است که با آن حداکثر چند کیلومتر می توان حرکت کرد.
موتور قدری بیشتر
ماشین صدها کیلومتر می تواند برود
هواپیما هزاران کیلومتر را می تواند به سرعت طی کند.
دوچرخه بر اساس نوع ساختش ظرف یک ساعت ده کیلومتر راه می رود
موتور بر اساس نوع ساختش ظرف یک ساعت هفتاد کیلومتر راه می رود
ماشین بر اساس  نوع ساختش ظرف یک ساعت 120 کیلومتر را می رود
و هواپیما بر اساس نوع ساختش ظرف یک ساعت حدودا 800 کیلومتر راه می رود
حال ما از سرمایه و  استعداد انسان چه می دانیم؟
کسانی که استعداد و ساختمان انسان را در حد دوچرخه می بینند برای ده کیلومتر او برنامه دارند
کسانی که انسان و ساختمان او را در حد موتور و ماشین می دانند برای حدودا 100 کیلومتر او برنامه ریزی می کنند
و کسانی که انسان و ساختمان وجودی او را در حد هواپیما می دانند برای 800 کیلومتر او برنامه ریزی می کنند
اما کسانی که انسان را ما فوق اینها می دانند، و به استعدادها و سرمایه های او آگاهی دارند برای یک ساعت حرکت او، مسافت هایی بر اساس مقیاس نور( و نه کیلومتر) در نظر می گیرند.
آنها به خوبی می دانند که حرکت ده کیلومتری هواپیما در یک ساعت، یعنی دوچرخه!!!!! و این همان خسران عظیم است.


این درست است که می گویند ما برنامه داریم و ما هم حرکت کردیم اما برای فهم این خسارت می بایست سرمایه ها و استعدادها را شناخت.
این همان چیزی که روزی مخاطبین، هنگام آشنایی با استعدادها و سرمایه های خود، متوجه می شوند و خسران زده می پرسند: پس چرا اینقدر کم و پر ضرر؟؟!!!!!!
انسان سرمایه‏ هاى زیادترى دارد. انسان فرزند تمام هستى است و تا بى‏ نهایت راه در پیش دارد. لذا باید طورى تربیت شود که در تمام این عوالم و در تمام این مسیر بتواند چه بکند و چگونه بماند و چگونه برود.
وقتى که ما مرزها( ی محیط) را برداشتیم و دیوارها ( ی غریزه و استعدادهای خاص مانند ضریب هوشی و.) را شکستیم و با این دید وسیع به هستى و به انسان نگاه کردیم و با این جهان بینى به فکر تربیت افتادیم ناچار مسائل به صورت دیگرى طرح مى‏ شوند و راه حل پیدا مى‏ کنند.
جواب صحیح این سؤال در گرو طرح صحیح این سؤال است. در گرو این است که ما به هستى و به انسان از چه دیدى نگاه مى‏ کنیم و او را چگونه مى‏ شناسیم. وقتى که انسان یک دهان و یک تن باشد، ناچار باید طورى تربیتش کرد که صرفا خورد خوراکش با انواع تنوع ها تامین شود و بقیه استعدادها همه و همه به بردگی این تعریف در می آیند.
وقتى که انسان فرزند ضریب هوشی و استعدادهای خاصش باشد(حافظه، مهارت ها، و انواع ضریب هوشی) در نتیجه به رتبه و مقام همین دنیا قانع می شود و مربی او را صرفا برای رتبه آوردن در کنکور ، بلند کردن وزنه و اول و دوم شدن تربیت می کند.


و برای اینکه متربی راضی به این تربیت ها شود از حب شهرت و محبوبیت او بهره می گیرند و در میان جمعیت های 500 نفره برایش سه دقیقه دست می زنند و او شادمان از این همه رشد و تربیت است!!!
در حالی که همه این تغییر و اتفاقات در بیرون از انسان بوده است و در درون او تعقل و تفکر او هدایتی نیافته است.
وقتى که انسان محدود به هفتاد هشتاد سال شد، ناچار جورى تربیت مى ‏شود که استعداد و سرمایه‏ هایش در این هفتاد سال کارگشا باشند و استعدادهای خاص ما ( که قبلا توضیحش را داده بودم) فقط برای همین هفتاد سال دنیا است.
در آن‏ جا که ما هستى را با وسعتى شناختیم که تا بى ‏نهایت راه دارد و محدود به همین هفتاد سال نیستیم و برزخی در پیش داریم که پای حرکت در آن پایی دیگر است و انسان را به عظمتى شناختیم که تمام این هستى را زیر پا دارد، ناچار انسان به گونه‏ اى تربیت مى‏ شود که استعداد و سرمایه ‏هایش در تمام این عوالم کارگشا باشند 




انسانی با این وسعت و عظمت به ناچار باید مربی محیط و آگاه به خود داشته باشد و او همان ربّش است که آن به آن او را ربوبیت می کند و همین ربّ شیوه تربیتی خود را در قرآن برای ما بیان کرده است.
او وجودى آگاه از ما و استعدادهاى بى‏ نهایت ما و آگاه از هستى و قانون‏ هاى بى‏شمار آن. وجودى مهربان و دلسوز براى رشد ما و کمال ما و سعادت و بهزیستى ما.
و چه وجودى آگاه‏تر از خداوند هستى و انسان، که انسان را آفرید و هستى را براى انسان آفرید.
و چه وجودى مهربان‏ تر از او که مهربانى‏ ها را پدید آورد و محبت ‏ها را در دل‏ ها ریخت و غریزه‏ ى حب بقا و حب نفس را در درون ما گذاشت و ما را با خود مهربان کرد.
راستى که او از من به من نزدیک‏ تر است که مرا با من او آشتى داد و او آشنا کرد و مرا با خودم او مهربان کرد و غریزه‏ى حب نفس را در من شعله ‏ور ساخت.



پس باید بگوییم انسانِ خانه را پدر مى ‏تواند تربیت کند و انسانِ جامعه را استاد و انسانِ زمین را و این دنیا را دانشمند. اما انسانِ تمام هستى و انسانِ رهرو تا آن سوى عوالم را چه کسى جز آفریدگار هستى و انسان؟


 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

موسیقی گیلانی هومان رستمی فر قیمت پکیج دیواری در شیراز Dee دیما موویز دانلود کتاب موقع قبیلة الظفیر العام و آل سویط الخاص ستاره مسافر